Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-05-03@22:08:38 GMT

آیا رمزگشایی از معمای آگاهی نزدیک است؟

تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۱۱۱۴۸۵

آیا رمزگشایی از معمای آگاهی نزدیک است؟

۲۵سال پیش، دو محقق درباره احتمال موفقیت بشر درباره درک «خودآگاهی» رقابتی جدی را با هم آغاز کردند. کریستف کخ که اکنون در موسسه علوم مغز آلن مشغول است، باور داشت دانشمندان تا سال۲۰۲۳ میلادی نشانه‌ای از آگاهی را در مغز پیدا خواهند کرد.

از طرفی دیوید چالمرز که او نیز اکنون از محققان سرشناس حوزه آگاهی است، معتقد بود چنین اتفاقی امکان‌پذیر نخواهد بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حالا با گذشت ۲۵ سال، کریستف کخ، بازنده این رقابت علمی شده است! با این حال تلاش‌ها برای پاسخ به سؤالی اساسی مثل این‌که «آیا ما قادر خواهیم بود خودآگاهی را درک کنیم یا خیر» به قوت خود باقی مانده است. البته از آن روز‌ها تا به حال، دانشمندان قدم‌های رو به جلوی بسیاری برای رسیدن به پاسخ این سؤال برداشته‌اند؛ بنابراین با در نظر گرفتن این پیش فرض، احتمالا سوال بهتر این خواهد بود که چقدر به پاسخ این مساله نزدیک شده‌ایم؟ یا این‌که چرا حل معمای آگاهی این‌قدر سخت است؟ برای پاسخ به این سؤال در مکاتبه اینترنتی با دکتر اندرو بادسون، پژوهشگر عصب‌شناسی دانشگاه بوستون آمریکا که در جدیدترین تحقیقات گسترده حوزه آگاهی، نقش داشته است، آخرین دستاورد‌های این حوزه را جویا شده‌ایم.

هر روز صبح بعد از یک خواب عمیق، در سر ما فیلمی به نمایش درمی‌آید. فیلمی شگفت‌انگیز سه بعدی دارای حافظه (برای بازبینی گذشته) همراه با صدا‌هایی فراگیر، بو، مزه، حس لامسه، گرسنگی و دیگر احساسات. این روایت همیشگی است که در جریان فکر کردن آگاهانه ما قرار دارد. شما به عنوان تنها مخاطب این نمایش، در قلب آگاهی قرار دارید و آن را به طور مستقیم تجربه می‌کنید؛ این همان مفهوم هوشیاری است. حقیقتی از این نزدیک‌تر برای شناختن وجود ندارد، بنابراین آنقدر این موضوع برای ما بدیهی است که بسیار کم پیش می‌آید، درباره‌اش فکر کنیم. درباره این‌که اگر آگاهی نبود، ما فقط مشتی ربات بودیم که بر اساس برنامه، کاری را انجام می‌دهد، هیچ اطلاعاتی از وجود خودش و جهان ندارد و رنج و لذت برایش بی‌معناست.

انجام کاری بدون آگاهی

دکتر اندرو بادسون در خصوص این‌که آیا شواهدی وجود دارد تا ثابت کند آگاهی محصول مغز است، می‌گوید: «به عنوان یک متخصص مغز و اعصاب شناختی-رفتاری که دائما با افراد مبتلا به آسیب‌ها و بیماری‌های مغزی سر و کار دارد، بدیهی به نظر می‌رسد که ذهن محصول مغز است، زیرا هنگامی که بخشی از مغز به نام کورتکس یا قشر آسیب می‌بیند، برخی از جنبه‌های آگاهی بیماران دچار اختلال می‌شود.» دکتر بادسون با مثالی توضیح می‌دهد: «هنگامی که لوب‌های پس سری پشت مغز در اثر سکته مغزی یا زوال عقل آسیب می‌بینند، هوشیاری بینایی مختل می‌شود.» نکته اینجاست که این افراد کاملا می‌توانند ببینند و مثلا یک چنگال را به درستی تشخیص دهند و از روی میز بردارند، اما هیچ آگاهی‌ای نسبت به اندازه و شکل آن چنگال ندارند و این عمل را مانند یک ربات، بدون آگاهی انجام می‌دهند. یا در مثالی دیگر این بیماران، یک کارت را به درستی درون شیاری قرار می‌دهند که هیچ آگاهی‌ای نسبت به اندازه، ابعاد و افقی یا عمودی بودن آن ندارند. او همچنین می‌افزاید: «در مورد سایر جنبه‌های ضمیر خودآگاه نیز همین‌گونه است.» بنابراین از مهم‌ترین کارکرد‌های درک این پدیده، علاوه بر پاسخ به کنجکاوی ما، درمان طیفی از بیماری‌ها خواهد بود که به اختلالات آگاهی منجر می‌شوند.

چرا حل این معما سخت است؟

علم می‌تواند هر آنچه به صورت عینی در جهان ما وجود دارد را حل کرده و توضیح دهد. اما آگاهی با هر آنچه در جهان می‌بینیم متفاوت است، زیرا صرفا یک موضوع ذهنی است که تنها خود شخص آن را تجربه می‌کند؛ بنابراین ممکن است روش‌هایی مثل تصویر‌برداری از فعالیت‌های مغز که دانشمندان برای درک آگاهی از آن بهره می‌برند کافی نباشد. این موارد تنها به شناخت رابطه‌هایی کمک می‌کند که شناسایی آن‌ها لزوما به فهم خود پدیده آگاهی کمک نمی‌کند و به ما نمی‌گوید که آگاهی چگونه در آن وجود دارد. به این مساله، «مساله سخت‌آگاهی» گفته می‌شود. دکتر بادسون همین موضوع را علت دشوار بودن کشف آن عنوان می‌کند و توضیح می‌دهد: «هوشیاری سال‌ها یک معما بوده است؛ برخی معتقدند که تقلیل دادن هوشیاری به شلیک پیام‌ها از طرف نورون‌های درون مغز، مساله را حل نمی‌کند. خودآگاهی در واقع یک پازل است؛ به طوری که شناسایی ارتباط بین گزارش‌های ذهنی و داده‌های تصویربرداری مغز، به درک بخشی از این پازل به ما کمک می‌کنند.» او در ادامه می‌گوید: «اما من معتقدم که درک بهتر نحوه عملکرد قشر مغز نیز برای درک بخش دیگر پازل آگاهی، بسیار مهم است و با توصیف واکنش‌های شیمیایی و فیزیکی درون آن، توضیح داده خواهد شد. به باور من، با درک بیشتر در مورد نحوه عملکرد مغز، این مشکل به سادگی ناپدید می‌شود.»

درک امروز ما از آگاهی

دکتر بادسون در مورد این که امروز چقدر درباره آگاهی می‌دانیم، به تحقیق جدیدی که ما را به شناسایی مکان آگاهی در مغز نزدیک‌تر می‌کند و خود او نیز در آن شرکت داشته، اشاره کرده و می‌گوید: «اکنون فهمیده‌ایم که آگاهی بخشی از حافظه ماست و برای تجربه پیوسته ما از جهان لازم است. بخش مهمی که اجازه می‌دهد، به طور منعطف و خلاقانه نتایج ممکن آینده را تصور کنیم و بر اساس آن بهترین تصمیم را اتخاذ کنیم. ما همچنین به این نتیجه رسیده‌ایم که قشر مغز مسئول آگاهی است. این نتیجه به طور مستقل از سوی یکی از محققان استرالیایی علاقه‌مند به آگاهی به نام هینز هاگندورن به دست آمده است.» این گروه تحقیقاتی، در مقاله خود به این نکته اشاره می‌کنند که گرچه در این تحقیقات به مساله سخت‌آگاهی پرداخته نشده است، مقاله آن‌ها چارچوبی را برای کار‌های نظری و تجربی آینده فراهم می‌کند که می‌تواند گشاینده راهی برای درک ماهیت بنیادی آگاهی باشد.

دو ایده برای پاسخ به مساله سخت آگاهی

امروزه بیشتر پژوهشگران علوم اعصاب اتفاق نظر دارند که آگاهی، از شبکه‌های پیچیده سلول‌های مغز پدید می‌آید. به همین دلیل اکنون دو فرضیه پیشرو، برای پاسخ به مساله سخت‌آگاهی در دنیای علم مطرح است که این امکان وجود دارد در آینده شواهدی برای آن‌ها ارائه شود. نخستین فرضیه این است که هوشیاری، بنیادی است. یعنی مانند فضا-زمان و قوانین فیزیکی حاکم بر عالم، آگاهی نیز جزو بلوک‌های سازنده بنیادین جهان است. درست مانند قرن نوزدهم میلادی که جیمز کلرک ماکسول متوجه شد که نمی‌توان پدیده الکترومغناطیس را در قالب قوانین موجود آن روز توضیح داد؛ بنابراین او الکترومغناطیس را به عنوان نیرویی بنیادی در نظر گرفت. فرضیه دوم می‌گوید که ممکن است آگاهی، یک حقیقت جهانی باشد. یعنی هر سیستمی ممکن است تا حدودی دارای آگاهی باشد. در این مدل، حتی یک فوتون هم تا حدودی دارای عناصر ابتدایی هوشیاری است.

آینده و هوش‌مصنوعی آگاه

امروزه بسیاری از دانشمندان معتقدند که هوش مصنوعی در صورتی می‌تواند واقعا با هوش انسان برابری کند که با «فرض شناخت آگاهی در آینده»، نوعی هوشیاری در آن‌ها توسعه داده شود. اما آیا ممکن است هوش مصنوعی روزی درد، رنج و شادی را درک کند و گوشی هوشمندمان، آگاه شود؟ نظر دکتر بادسون در این رابطه کاملا مثبت است و توضیح می‌دهد: «معتقدم آگاهی محصول مغز است و مغز هم مانند دیگر اعضای بدن، نتیجه فرآیند‌های زیست‌شناسی است که حاصلی از واکنش‌های شیمیایی و فیزیکی مختلف است؛ باور دارم تولید هوش مصنوعی آگاهی که بتواند درد، رنج و خوشحالی را درک کند، امکان‌پذیر خواهد بود.»

منبع: جام جم

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: آگاهی هوش مصنوعی برای پاسخ هوش مصنوعی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۱۱۱۴۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • معمای بنزین در ایران
  • رقص خون در گلوی پاییز؛ روایتی متفاوت از همسر شهید جاویدالاثر «رسول هوشیاری»
  • رمزگشایی ۳۹ فقره سرقت کابل‌های برق فشار قوی در مشهد
  • رمزگشایی ۳۹ فقره سرقت کابل های برق فشار قوی در مشهد
  • معمای وام ازدواج ۱۴۰۳ چگونه حل می‌شود؟
  • هوشیاری رئیس دورتموند: اشتباه مجری را اصلاح کرد
  • معمای اتوبان
  • رمزگشایی از مرگ نیکا!
  • رمزگشایی ناقص از یک ملاقات تاریخ ساز
  • پروانه با الگوی منحصر به فرد را پیدا کنید (معمای تصویری)